loading...
اندیشه های دینی
sasail بازدید : 342 سه شنبه 01 مرداد 1392 نظرات (0)

وچیزهای زیادی هست،که نبودش رابه گردن خداوندمی اندازیم.

 آن لحظه آخرین سرنوشت،وقتی خودرابدست سرنوشت می سپاریم تانابودشویم؛ ناگهان خدا ظهور میکند...

وخدایی خدا،آن لحظه که مادست ازخدابودن میکشیم!!!آغازمی

شود...

زندگی باردیگرآغازمی شود...عذاب الهی پایان می یابد...

وفرشتگان رحمت او،هجوم می آورند........

dearf_mary بازدید : 63 یکشنبه 11 فروردین 1392 نظرات (0)

تا به حال فکر کرده اید که به عنوان یک زن چه چیزهایی را در مورد ویژگی های جنسیتی باید بدانید؟


نوبتی هم باشد حالا دیگر نوبت آقایان است که بروند زیر ذره بین و در مورد ویژگی های روانشناختی آنها برای خانم ها بگوییم. معمولا خانم ها می گویند ما یک سرزمین ناشناخته ایم که آقایان در مورد ما چیزی نمی دانند اما احتمالا با خواندن این مطلب متوجه می شوید سرزمین ذهن آقایان هم چندان برایتان شناخته شده نبوده است. یادتان باشد دانستن این تفاوت های جنسیتی مانع خیلی از دعواهای بی مورد میان همسران می شود و به آنان کمک می کند اختلاف های شان را بهتر مدیریت کنند. پس این شما و این بعضی چیزهایی که می خواستید در مورد مردان بدانید اما روی آن را نداشتید که آنها را از خودشان بپرسید ...
منتظر مطالب خواندنی بعدی ما باشید

alireza بازدید : 45 جمعه 25 اسفند 1391 نظرات (0)

سلام  من علیرضا هستم و ساکن کرجم 37 سالمه و مجرد وهم کارمندم و هم مربی دو رشته ورزشی و دوست دارم با خانمی از تهران و یاکرج و یا اطراف اشنا بشم 

mishell بازدید : 72 سه شنبه 24 بهمن 1391 نظرات (0)

سلام...حمید هستم از استان فارس....اشنم شمارمه ...دنبال خانمی هستم که بتونیم با هم صیغه چند ماهه کنیم...شرایطشو با هم بررسی میکنیم...اگه لطف کنید تماس بگیرید ممنون میشم.. 09179079901

سامان امیری بازدید : 273 دوشنبه 20 آذر 1391 نظرات (0)
و اهل دوزخ به خازنان جهنم گویند: از خدا بخواهید که روزی عذاب ما را تخفیف دهد. آنها پاسخ دهند: آیا پیغمبران شما با معجزات و ادله روشن برای [هدایت] شما نیامدند؟ دوزخیان گویند: آری آمدند [ما پیروی آنان نکردیم و بدین روز سیاه افتادیم.] پس خازنان جهنم گویند: اینک هر چه می خواهید دعا [و ناله] کنید که دعای کافران جز بر زبان و گمراهی نخواهد بود .

جهنم

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِْجَارَةُ عَلَیهَا مَلائکةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا یعْصونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» (سوره تحریم آیه 6) ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگها هستند نگه دارید فرشتگانی درشت گفتار و سختگیر بر آن آتش موکلند هر چه خدا بگوید نافرمانی نمی کنند و همان می کنند که به آن مامور شده اند . 

 

فرشتگان عذاب و قیامت

جمعی از فرشتگان، واسطه در عذاب هستند. این گروه از ملائکه در عین آنکه ملائکه غضب و سخط می باشند؛ ولی در مواقف و مقاطعی مختلف، عذاب ربوبی را نیز جاری می کنند. جمعی از این فرشتگان اهل عذاب را هنگام مرگ و در برزخ، عذاب می کنند. گروه دیگری از ملائکه عذاب، پس از برزخ و در قیامت کبری، عذاب های ربوبی را برای اهل آن در مراتب مختلف می رسانند. البته اینکه این ها چندین نوع هستند و تعدادشان چه مقدار است، بر ما روشن نیست.

این آیه به روشنی نشانگر وجود فرشتگان عذاب در قیامت است. اینان موکل بر آتش دوزخ بوده و خیلی غلیظ و شدید اند و خشونت و شدت دارند. هیچ گونه مخالفتی نسبت به آنچه خداوند متعال امر فرموده نداشته و از آن تخطّی نمی کنند. در واقع به وسیله این گروه از فرشتگان جهنم، آتش و عذاب ها به اهلش می رسد. درباره ی عبارت تأمّل برانگیز «وقودها الناس و الحجارة» گفتنی است: سوخت و مایه ی آتش، گاهی هیزم، گاهی نفت و گاهی گاز است؛ ولی در این آیه، سوختِ آتش جهنم خود انسان و سنگ دانسته شده است.

 اینکه خود انسان مایه ی آتش خویش در دوزخ باشد، برای اهلش قابل تدّبر و تأمل است. مقصود از انسان در اینجا، مجموع عالمی است که انسان برای خویش ساخته است؛ یعنی، مجموعه آنچه که بدن و روح توأم با خویش به عالم قیامت برده اند(نه خالص بدن یا روح او) . به بیان دیگر مجموعه ی اوصاف، اخلاق، عقاید و اعمال او، سوخت آتش دوزخ است. تمام افکار و عقاید باطل، کارهای فاسد و خلاف و خلق های رذیله، نیت های پلید و همه و همه و...، عالم انسان دوزخی و مایه ی آتش جهنم او است.

بدکاران هم آنجا سخت در عذاب آتش جهنم مخلدند و هیچ از عذابشان کاسته نشود و امید نجات و خلاص ندارند و مابه آنها ظلم و ستمی نکردیم، لیکن آنان خود مردی ستمکار و ظالم بودند و آن دوزخیان، مالک دوزخ را ندا کنند: ای مالک! از خدای خود بخواه که ما را بمیراند تا از عذاب برهیم. [او] جواب دهد: شما در این عذاب همیشه خواهید بود[و هرگز رهایی نخواهید یافت]. ما راه خدا و آیین حق را برای شما مردم آوردیم؛ ولیکن اکثرتان از حق کراهت و اعراض داشتید

ما الان در تاریکی به سر می بریم و نمی توانیم شکل و حقیقت اصلی اعمال، ‌عقاید و افکار خویش را ببینیم. با آمدن قیامت و تابیدن نور الهی - که نافذترین نورها است - عمق و حدود کامل و حقیقت نیت ها، افعال، عقاید و اوصاف ما مشخص و آشکار خواهد شد؛ به طوری که تمامی انسان ها از یکدیگر متمایز می گردند و حقیقت روح و بدنشان با تمامی اوصاف و افعال و عقاید از یکدیگر مشخص می شود. قرآن به این اشراق نوری در قیامت اشاره کرده، می فرماید: «وَ أَشرَقَتِ الأرْض بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکتَابُ» (زمر ، آیه 69). ؛ «و زمین به نور پروردگارش روشن می گردد، و کارنامه [اعمال در میان‏] نهاده شود».

«وَ سِیقَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَت أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکمْ رُسلٌ مِنکمْ یتْلُونَ عَلَیکمْ آیاتِ رَبِّکمْ وَ ینذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَذَا قَالُوا بَلى وَ لَکنْ حَقَّت کلِمَةُ الْعَذَابِ عَلى الْکافِرِینَ»  (همان، آیه 71) ؛ «و [آن روز] آنان که به خدا کافر شدند، فوج فوج به جانب دوزخ رانده شوند و چون آنجا رسند، درهای جهنم به رویشان بگشایند و خازنان دوزخ به آنها گویند: مگر پیغمبران خدا برای هدایت شما نیامده و آیات الهی را برایتان تلاوت نکردند و شما را از ملاقات این روز سخت نترسانیدند؟! جواب دهند: بلی ولیکن افسوس که ما به کفر و عصیان خود را مستحق عذاب [کردیم] و وعده ی عذاب برای کافران محقق و حتمی گردید».

این آیه نیز ناظر به فرشتگان عذاب در آخرت است؛ ولی از آنان تعبیر به «خازنان دوزخ» کرده است.

«وَ قَالَ الَّذِینَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکمْ یخَفِّف عَنَّا یوْماً مِنَ الْعَذَابِ • قَالُوا أَوَلَمْ تَک تَأْتِیکمْ رُسلُکم بِالْبَینَاتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَاءُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فى ضَلالٍ» (غافر، آیه 49 و 50 ).

«و اهل دوزخ به خازنان جهنم گویند: از خدا بخواهید که روزی عذاب ما را تخفیف دهد. آنها پاسخ دهند: آیا پیغمبران شما با معجزات و ادله روشن برای [هدایت] شما نیامدند؟ دوزخیان گویند: آری آمدند [ما پیروی آنان نکردیم و بدین روز سیاه افتادیم.] پس خازنان جهنم گویند: اینک هر چه می خواهید دعا [و ناله] کنید که دعای کافران جز بر زبان و گمراهی نخواهد بود».

 

جهنم

مالک، خازن اصلی دوزخ

به نظر می رسد در مرتبه ی بالاتر، ملک و فرشته ای وجود دارد که خازن اصلی جهنم است و فرشتگان عذاب و خازنان دوزخ، جناحهای این ملک و فرشته بوده و تحت فرمان او هستند. از این فرشته ی برتر در قرآن، تحت عنوان «مالک» یاد شده است:

«إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فى عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ • لا یفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسونَ • وَ مَا ظلَمْنَهُمْ وَ لَکن کانُوا هُمُ الظلِمِینَ • وَ نَادَوْا یمَلِک لِیقْضِ عَلَینَا رَبُّک قَالَ إِنَّکم مَّکثُونَ • لَقَدْ جِئْنَکم بِالحَْقِّ وَ لَکنَّ أَکثرَکمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» (زخرف ، آیه ی 74 - 78).

«بدکاران هم آنجا سخت در عذاب آتش جهنم مخلدند و هیچ از عذابشان کاسته نشود و امید نجات و خلاص ندارند و مابه آنها ظلم و ستمی نکردیم، لیکن آنان خود مردی ستمکار و ظالم بودند و آن دوزخیان، مالک دوزخ را ندا کنند: ای مالک! از خدای خود بخواه که ما را بمیراند تا از عذاب برهیم. [او] جواب دهد: شما در این عذاب همیشه خواهید بود[و هرگز رهایی نخواهید یافت]. ما راه خدا و آیین حق را برای شما مردم آوردیم؛ ولیکن اکثرتان از حق کراهت و اعراض داشتید».

رسول گرامی اسلام در معراج وقتی مالک را، دید تعجب کرد! آن حضرت در این سفر معنوی ، هر موجودی را در عوالم مختلف مشاهده می کرد، ‌او را در حالت سرور و بهجت می دید؛ ولی چهره ی مالک گرفته و خشمناک بود و هیچ بشاشیت و سرور در آن نبود. از جبرئیل پرسید: این فرشته کیست؟ او پاسخ داد: مالک است، حضرت فرمود: می شود گوشه ای از آتش دوزخ و خازن بودن خویش را بر جهنم بنمایاند؟! جبرئیل از مالک خواست و او گوشه ای از آن حقیقت را ارائه کرد. گفته شده است: پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم ) بعد از مشاهده ی آن صحنه دهشتناک، تا آخر عمر نخندید. (بحارالانوار، ج 8، باب 24، ص 284).

 

نوزده نگهبان

در آیه ی دیگری تعداد خازنان و نگهبانان نوزده عدد مطرح شده است. به نظر می رسد اینان واسطه میان خازن اصلی (مالک) و خازنان مرتبه ی پایین تراند که تعدادشان کثیر و بی شمار است. در واقع آنان جناحهای مالک و تحت فرمان او هستند و در عین حال فرماندهی جناحهای مراتب پایین تر را بر عهده دارند. امّا چرا عدد این گروه نوزده بوده نه بیشتر یا کمتر؟ قرآن با تعبیری دقیق و تأمل برانگیز حکمت این مسأله را بازگو کرده است:

«عَلَیهَا تِسعَةَ عَشرَ • وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَابَ النَّارِ إِلاّ مَلائکةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کفَرُوا لِیستَیقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ وَ یزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَاناً وَ لا یرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیقُولَ الَّذِینَ فى قُلُوبهِم مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَذَا مَثَلاً کذَلِک یضِلُّ اللَّهُ مَن یشاءُ وَ یهْدِى مَن یشاءُ وَ مَا یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّک إِلاّ هُوَ وَ مَا هِىَ إِلاّ ذِکرَى لِلْبَشَرِ» (مدثر ، آیه ی 30 و 31).

«بر آن آتش [دوزخ] نوزده تن [فرشته ی عذاب] موکل اند و ما خازنان دوزخ را غیر فرشتگان عذاب قرار ندادیم و عدد آنها را جز آزمایشی برای کسانی که کافر شده اند، قرار ندادیم، تا آنان که اهل کتاب اند، یقین به هم رسانند، و ایمان مؤمنان افزون گردد، و آنان که کتاب به ایشان داده شده و [نیز] مؤمنان به شک نیفتند، و تا کسانی که در دل هایشان بیماری است و کافران بگویند: «خدایا از این وصف کردن چه چیزی را اراده کرده است؟ این گونه خدا هر که را بخواهد بی راه می گذارد و هر که را بخواهد هدایت می کند، و [شماره ی] سپاهیان پروردگارت را جز او نمی داند، و این [آیات] جز یادی برای بشر نیست».

- خداوند متعال در این آیات حکمت نوزده بودن ملک را آزمایشی برای کافران و مؤمنان می داند. در مواجهه کافران با این مسأله،بر شک و تردید آنان افزوده شده و گمراه تر می شوند و مؤمنان در برخورد با این موضوع، یقین و ایمانشان بیشتر گشته و در مسیر هدایت، به مراتب برتری راه می یابند و این آزمایش از سنن الهی به شمار می رود.

ما الان در تاریکی به سر می بریم و نمی توانیم شکل و حقیقت اصلی اعمال، ‌عقاید و افکار خویش را ببینیم. با آمدن قیامت و تابیدن نور الهی - که نافذترین نورها است - عمق و حدود کامل و حقیقت نیت ها، افعال، عقاید و اوصاف ما مشخص و آشکار خواهد شد؛ به طوری که تمامی انسان ها از یکدیگر متمایز می گردند و حقیقت روح و بدنشان با تمامی اوصاف و افعال و عقاید از یکدیگر مشخص می شود

- عبارت «و ما یعلم جنود ربک الا هو» این حقیقت ژرف را خاطر نشان می سازد که انسان ها از حقیقت فرشته ها، بافت وجودی آنان، اوصاف آنها، آثار وجودی شان، نوع یا انواع وساطتشان، ابعاد وجودی آنها و... بی خبراند و در واقع این مسائل برای آنان مجهول است و چیزی که حقیقتش در این حد برای انسان معلوم نباشد، دیگر جایی برای پرسش درباره ی عدد آن باقی نمی ماند؛ زیرا این پرسش زمانی معنا می یابد که تمامی ابعاد و حقیقت وجودی آنان، برای آدمی روشن باشد تا در رتبه ی بعد از مقدار و کمیت آن سؤال کند.

در برخی از آیات قرآن، فرشتگان عذاب الهی در دوزخ به عنوان مخاطب مطرح نشده و اسمی از آنان برده نمی شود. این عدم تصریح بیانگر شدت غضب الهی در مقام جلال است که باید از آثار سهمگین و عذاب دهنده ی آن، به خود حضرت حق پناه برد! مانند آیه ی ذیل:

«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ • ثُمَّ الجَحِیمَ صَلُّوهُ • ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسلُکوهُ • إِنَّهُ کانَ لا یؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ • وَ لا یحُضُّ عَلى طَعَامِ الْمِسکینِ» (حاقه ، آیات 30-34).

«بگیرید و به زنجیرش بکشید و میان آتشش بیندازید. پس در زنجیری که درازی آن هفتاد گز است، در بندش کشید[سلسله زنجیری که اگر مقداری از آن را به تمام کوه بگذارند، ‌همه را می سوزاند. واقعاً طاقت ما چقدر است؟ آیا از کوه محکم تریم] چرا که او به خدای بزرگ نمی گروید و به اطعام مسکین تشویق نمی کرد».

در این آیه به فرشتگان عذاب - که مخاطب اصلی گرفتن، زنجیر کشیدن و... هستند - ‌تصریح نشده است؛ از این عدم طرح شدت مقام غضب الهی فهمیده می شود. از عبارت پایانی آیه به خوبی مشخص می شود که دو گروه، مورد شدت غضب خداوند قرار دارند: 1.کافران

 2.کسانی که برای رسیدگی و اطعام مساکین کوششی نکرده و دیگران را به آن تشویق نمی کردند. بر این اساس اگر ما نیز در راه رسیدگی به مساکین و نیازمندان کوتاهی کنیم و هیچ قدمی در این راه بر نداریم، یا توجهمان اندک باشد، مشمول شدت غضب الهی خواهیم گشت (هر چند کافر نیستیم) ولی از عواقب درد آور و سنگین آن در امان نخواهیم بود!!

فرآوری : محمدی

بخش قرآن تبیان

سامان امیری بازدید : 350 سه شنبه 14 آذر 1391 نظرات (0)

-ختم سوره واقعه جهت وسعت رزق :

جهت وسعت رزق ومعیشت از شب شنبه ، هر شب سه بار سوره مبارکه واقعه را بخواند وشب جمعه ۸مرتبه بخواند واین عمل را پنج هفته بجای آورد وقبل از هر بار خواندن سوره این دعا را بخواند:

اَللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَیِّباً مِنْ غَیْرِ کَدٍّ اِسْتَجِب ْ دَعْوَتَنَا مِنْ غَیْرِ رَدٍّ وَ اَعُوذُ مِنَ الْفَضِیحَتِین الفَقرا وَالدِّینِ وَاِدْفَعْ عَنِّی هَذَیْنِ بِحَقِّ الامَامِیْن الحسن وِالحُسَین بِرَحْمَتِکَ یاارحم الراحمین . فرموده اند این ختم تاثیر عجیبی دارد .

۲-دعای گشایش رزق و روزی:

اللهم ارزقنی من فضلک الواسع الطیب رزقا واسعا حلالا طیبا بلاغا لدنیا و الاخره صبا و صباهنیئا مریئامن غیر کد ولا من احد من خلقک الاسعه من فضلک الواسع فانک قلب واسئلوا الله من فضله فمن فصلک اسئل ومن عطیتک اسئل و من یدک الملا اسئل

۳-دعا به جهت وسعت رزق:

جهت تنگی روزی و رفع فقر ۴۰ روز روزی یکمرتبه سوره مبارکه مزمل را بخواند.

۴-دعا به جهت افزایش رزق و روزی:

براى رفع فقر و جلب وسعت و باز شدن در بهشت هر روز صد مرتبه بگوید:

لا اله الا اللّه الملک الحق المبین .

۵-دعای افزایش رزق وروزی:

جهت جلوگیری از فقر، بخل، مرض و برای غنی شدن از نظر مادی در هر روز بین الطلوعین (بعد از طلوع فجر تا قبل از طلوع آفتاب) ۱۰ مرتبه اسم مبارک «یا باسط» خوانده شود.

۶-برای گشایش روزی صد مرتبه در روز بگوید :

یا وَهّاب

۷-ختم سوره مبارکه طه جهت افزایش رزق :

سوره مبارکه طه را هر روز بعد از اذان صبح وقبل از طلوع آفتاب بخواند رزق او فراخ شودواز جایی که گمان نداشته باشد خدا برای او روزی برساند ،واگر در هنگام طلئع آفتاب بخواند روزی تازه به او رسد واگر کسی این سوره مبارکه را بنویسد وهمراه خود داشته باشد در پی پی هر حاجتی برود موفق گردد ، واگر برای اصلاح بین دونفر بخواهد برود قبل از رفتن این سوره را بخواند .

۸-دعا جهت توسعه رزق از امام جواد علیه السلام:

جهت وسعت رزق مکرر گفته شود:

یا من یکفى من کل شى ء و لا یکفى منه شىء اکفنى ما اهمنى .

۹-برای گشایش در هر روز ۷۷ مرتبه بگوید :

یا غَفور یا وَدود

۱۰-دعایى جهت زیاد شدن رزق و اداءدین:

على علیه السلام فرمود: شکایت کردم به پیغمبر از قرض ، پس فرمود: بگو یا على !پس اگر به قدر کوه بزرگى قرض دارباشى خدا ادا مى فرماید. ان شاء اللّه تعالى .

اللهم اغننى بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک

سامان امیری بازدید : 277 سه شنبه 14 آذر 1391 نظرات (0)

نصیحتی از حضرت امام باقر علیه السلام

حضرت سه بار تکرار کردند که برای دیگران، پشت سرشان دعا کن تا روزی برایتان سرازیر شود!

مقدمه:

از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینه‌های معنوی تشیّع، وصیّت ها و نصیحت هایی است که از امامان معصوم علیه‌السلام به یادگار مانده است، این وصیّت ها، وصیّت های اصطلاحی که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّت های معنوی و اخلاقی است که جنبه موعظه و هدایتگری دارد، و این هدایتگری می‌تواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد.

این وصیّت ها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا علی و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقال به دنبال ارائه آن هستیم، گوشه‌هایی از وصیّت های حضرت باقر علیه‌السلام است که نسبت به برخی افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد.

یکی از ارزشمندترین سفارشاتی که از امام محمد باقر علیه السلام رسیده است وصیّتی است که به درخواست یکی از دوستان ایشان ارائه شده است. امام در پاسخ آن مرد فهیم تنها به گفتن سه جلمه اکتفا کرده است. اما سه جمله‌ای که یک دریا سخن در آن و یک زندگی سعادت در آن نهفته است.

۱ـ «اوصیک بتقوی اللّه؛ تو را به تقوای الهی در خودنگهداری توصیه می‌کنم».

این جمله هر چند کوتاه است ولی اگر نگاه و نظری به قرآن داشته باشیم به خوبی می‌فهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالی به قرآن به این نکات درباره تقوا برمی خوریم:

تقوا، ملاک برتری فرد بر انسانهای دیگر: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(۱)

تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهی را فراهم می‌کند: «هدی للمتّقین»(۲)

تقوا، وسیله برای دریافت علم الهی و ویژه است: «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»(۳)

تقوا، وسیله دریافت رحمت الهی است: «اتقوا لعلّکم ترحمون»(۴)

تقوا، معیار قبولی اعمال و طاعات: «انّما یتقبل اللّه من المتّقین»(۵)

تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره: «و یرزقه من حیث لا یحتسب»(۶)

تقوا، وسیله برای در بن بست قرار نگرفتن: «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»(۷)

تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهی خاص خداوند: «ان اللّه مع المتّقین»(۸)

تقوا، عامل عاقبت به خیری است: «والعاقبة للمتّقین»(۹)

تقوا، فلسفه عبادت(۱۰) و بسیاری از دستورات اسلامی چون روزه(۱۱) و… می‌باشد.

۲ـ «وَ اِیّاکَ وَ المِزاح فَاِنَّه یُذهِب هَیبةَ الرّجُل وَ ماءَ وَجهِه؛ از شوخی بپرهیز، زیرا شوخی هیبت مرد و آبروی او را می‌برد.»

البته باید به نکاتی درباره “شوخی” توجّه داشت:

یک: شوخی اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه ‌و‌آله فرمود: «انّی امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح می‌کنم ولی جز حق نمی‌گویم»(۱۲). باید توجه داشت که در شوخی دروغ گفته نشود، غیبت کسی نشده و موجب آزار و تمسخر کسی نگردد و…

دو: اصل شوخی و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او از “دَعابه” وجود دارد، عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(۱۳) این مطلب بیانگر این است که مومن باید در روابط اجتماعی خود بشاش و اهل بگو و بخند باشد.

سه: مزاح ممدوح نیز نبای از حَد و مرز عبور کند و زیاد شود و گرنه مذموم می‌شود، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «کَثرَةُ المِزاح یُذهب بماءِ الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می‌برد.»(۱۴)

با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر علیه‌السلام نیز مقصود زیاد شوخی کردن و از حق و اندازه خارج شدن است.

۳ـ «و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق، بقولها ثلاثاً؛(۱۵) بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آنها، زیرا که این کار روزی را سرازیر می‌کند، حضرت این جمله را سه بار فرمود».

دعا گاه برای مسائل دنیوی است و گاه مسائل معنوی و آخرتی، دعا برای دنیا گاه برای خود انسان است و گاه برای دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوی یا برای خود شخص است و یا دیگران.

از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینی و دیگران باشد. در این باره زیاد شنیده‌اید. یکی از معروف ترین آنها ماجرایی است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل می‌کنند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه؛(۱۶) هرگاه کسی خواست دعا کند دعای خود را عمومیّت دهد (و برای دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیری لازمتر است برای دعا نمودن، و کسی که جلو اندازد چهل نفر نفر از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن برای خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب می‌شود.»

——————————————————————————–

پی نوشت ها:

۱٫ سوره حجرات، آیه ۱۳٫

۲٫ سوره بقره، آیه ۲٫

۳٫ سوره بقره، آیه ۲۸۲٫

۴٫ سوره انعام، آیه ۱۵۵٫

۵٫ سوره مائده، آیه ۲۷٫

۶٫ سوره طلاق، آیه ۳٫

۷٫ سوره طلاق، آیه ۲٫

۸٫ سوره توبه، آیه ۳۶٫

۹٫ سوره اعراف، آیه ۱۲۸٫

۱۰٫ سوره بقره، آیه ۲۱٫

۱۱٫ سوره بقره، آیه ۱۸۳٫

۱۲٫ منتخب میزان الحکمه، ص ۴۶۴، ش ۵۷۹۷٫

۱۳٫ همان، ش ۵۸۰۱٫

۱۴٫ همان، ش ۵۸۰۴٫

۱۵٫ میزان الحکمه محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، اوّل، ۱۳۷۷، ج ۱۴، ص ۶۸۲۰٫

۱۶٫ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث، ج ۹۳، ص ۳۱۳، ح ۱۷، منتخب میزان الحکمه، همان، ص ۱۸۴، ج ۱، حدیث ۲۱۴۳٫

سامان امیری بازدید : 197 سه شنبه 07 آذر 1391 نظرات (0)

خه ازش چي بنويسم نميدونم فقط ميخوام متبرك بشه خودش و لطف خودش .


مشخصات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام  

اسم : عباس بن على بن ابى طالب علیه السلام
کنیه : ابوالفضل
لقب : قمر بنى هاشم ، باب الحوائج ، طیار، اطلس ، سقا و غیره
تولد: 4 شعبان سال 26 هجرى در مدینه طیبه (اقوال دیگر نیز در تاریخ آمده است )
شهادت : محرم الحرام سال 61 هجرى ، در کربلاى معلى ، کنار نهر علقمه
پدر: امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام ، مولود کعبه ، شهید محراب و مظلوم تاریخ
مادر: فاطمه کلابیه ، معروف به ام البنین سلام الله علیه
عمر مبارک : 35 سال
سمت در کربلا: پرچمدار و فرمانده ارتش سیدالشهداء امام حسین علیه السلام و سقاى تشنه لبان
خلیفه غاصب زمان به هنگام شهادت : یزیدبن معاویه لعنة الله علیه
قاتل : حکیم بن طفیل سنبسى
از مجموع کتب انساب و تاریخ بر مى آید که حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، بر حسب زمان تولد، پنجمین پسر حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام بوده است


ولادت

چهارم شعبان، سال روز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی علیه السلام است. عباس بن علی علیه السلام در سال 26 هجری قمری، در مدینه، دیده به جهان گشود.


نامش

امام علی علیه السلام با واژه ای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه ی شجاعت و قهرمان میدان نبرد.


مادرش بانوی پارسا و مهربان

مادر بزرگوار سپهسالار کربلا حضرت عباس علیه السلام ، فاطمه مشهور به ام البنین علیهاالسلام دختر حزام بن خالد است. تاریخ نگاران سال ولادت او را ذکر نکرده اند، اما متذکر شده اند که تولد پسر ارشد وی حضرت عباس علیه السلام در سال 26 ق بوده است. او از جمله بانوانی است که در مکتب بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت زهرا علیهاالسلام پرورش یافته بود. او در خانه علی علیه السلام بهترین مادر برای فرزندان و وارسته ترین رهرو خط سبز رهبری حضرت امیر علیه السلام بود و همواره خود را خدمتگزار مولا و فرزندانش می دانست و فرزندان زهرا علیهاالسلام را بر فرزندان خویش مقدم می داشت. عباس علیه السلام در دامان مادری پرورش یافت که انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا لحظه مرگ از یاد نبرد و آن را بُن مایه تربیت فرزندان برومندش قرار داد. او که از همان آغاز فرزندان خود را بلا گردان فرزندان فاطمه خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش علی علیه السلام ، هرگز به ازدواج مرد دیگری در نیامد.

ادب ام البنین

روز میلاد پربرکت حضرت عباس علیه السلام ، ام البنین علیهاالسلام قنداقه فرزند خویش را در آغوش تابناک خورشید ولایت گذاشت. حضرت امیر علیه السلام به او فرمود: نام این طفل را چه گذاشته اید؟ ام البنین علیهاالسلام با کمال ادب و متانت عرض کرد: من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته و نمی گیرم. هر چه خودتان مایل هستید، او را نام گذاری کنید. حضرت فرمودند: من او را به اسم عمویم عباس نامیدم.

فضیلت ام البنین

درباره مقام والای ام البنین، همسر وفادار علی علیه السلام و مادر یاور حسین علیه السلام ، سخنان فراوانی گفته شده است. عالم ربانی زین الدین معروف به شهید ثانی در این زمینه آورده است: «ام البنین از بانوان بامعرفت و پرفضیلت بود. او به خاندان نبوت محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها نموده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند. در روزهای عید به محضرش می رفتند و ادای احترام می کردند. حضرت زینب علیهاالسلام ، پیام آور نهضت حسینی، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به این شیرزن عرصه صبر و استقامت تسلیت گفت».


فضایل

پرچم دار کربلا و پاسدار حرم اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله ؛ حضرت عباس علیه السلام ویژگی ها و فضایل فراوانی دارد که القاب و کنیه های آن حضرت، نشان گر برخی از آن هاست. ماه بنی هاشم، از جمال او حکایت دارد. سقای کربلا، از فداکاری عباس علیه السلام در رساندن آب به اهل بیت علیهم السلام حکایت می کند. قهرمان علقمه و پرچم دار کربلا، شجاعتش را بازگو می کند. پاسدار حرم، گواه جانبازی او در راه اهل بیت علیهم السلام است. باب الحوایج، شکوه او را نزد خداوند، نشان می دهد و سرانجام، عبد صالح، از عظمت معنوی عباس بن علی علیه السلام حکایت دارد.


عباس عليه السلام در كلام امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در شأن حضرت عباس علیه السلام گفتارهای متعددی دارد ؛ از آن جمله اینکه در عصر تاسوعا، امام حسین علیه السلام به ابوالفضل علیه السلام فرمود: «برادرم! جانم به قربانت، سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و...». در این عبارت، امام حسین علیه السلام با عالی ترین تعبیر، یعنی «جانم به قربانت»، محبت خود را به حضرت عباس علیه السلام ابراز می دارد و با چنین گفتاری که بیانگر اوج عظمت مقام حضرت عباس علیه السلام است، او را می ستاید.


عباس علیه السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی علیه السلام به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند».


عباس علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام ، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید». آن حضرت هم چنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی... شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».


شخصیت حضرت عباس علیه السلام

به گفته روان شناسان، سه موضوع وراثت، تربیت و محیط در پیدایش شخصیت انسان نقش به سزایی دارند. حضرت عباس علیه السلام به عنوان انسان کامل از این سه عامل برخوردار بود.

در مورد عامل اوّل (وراثت) عباس علیه السلام عالی ترین ارزش ها را از پدر ارجمند و مادر بافضیلتش به ارث برد. در مورد عامل دوم (تربیت) آن حضرت در محضر پدری مانند علی علیه السلام ، و مادری همچون امّ البنین علیهاالسلام تربیت گردید و در خانه علی علیه السلام در کنار فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام ، (حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم علیهم السلام ) از عالی ترین درجه های تربیتی برخوردار بود. به ویژه در شجاعت و دلاوری در میدان های نبرد، حضرت عباس علیه السلام در مکتب تربیتی پدر آنچنان رشد کرد که فارغ التّحصیل کامل شد.


اسوه ادب

حضرت عباس علیه السلام از مکتب درخشان اسلام درس ادب آموخته بود و از این ویژگی در تمام مراحل زندگی خویش بهره می برد. آن بزرگوار هیچ گاه بدون اجازه در کنار امام حسین علیه السلام نمی نشست و پس از اجازه از آن حضرت نیز، مانند بندگان، دو زانو در برابر مولایش می نشست. همچنین روایت شده که در طول 34 سال عمر پربرکت خویش، هرگز امام حسین علیه السلام را برادر خطاب نکرد، بلکه با تعبیراتی مانند «سیدی»، «مولای» و «یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله » آن حضرت را صدا می زد.


دوران کودکی و یاد حسین علیه السلام

حضرت عباس علیه السلام همواره از دوران کودکی تا لحظه شهادت، در کنار برادر بزرگوار خویش بود و امر ابا عبداللّه علیه السلام را اطاعت می کرد. درباره دوران کودکی قمر بنی هاشم روایت کرده اند که روزی امام حسین علیه السلام در مسجد آب خواست. عباس علیه السلام که در آن هنگام کودک بود، بدون آنکه به کسی بگوید با شتاب از مسجد بیرون آمد. پس از چند لحظه اطرافیان مشاهده کردند که عباس علیه السلام ظرفی را از آب پر کرده و با زحمتی که از اندام کوچک او به دور است، نَفَس زنان و عرق ریزان ظرف آب را آورد و با احترام خاصی آن را به برادرش امام حسین علیه السلام تقدیم کرد. روز دیگری خوشه انگوری به او دادند. او با اینکه کودک بود، با شتاب از خانه بیرون آمد. پرسیدند کجا می روی؟ فرمود: می خواهم این انگور را برای مولایم حسین علیه السلام ببرم.


سیمای با صلابت عباس علیه السلام

از عنایات ویژه خداوند به حضرت عباس علیه السلام این بود که افزون بر بزرگواری، کرم، خوش خلقی و عطوفت، سیمایی جذاب و چهره ای خندان داشت و نور ایمان از پیشانی اش می درخشید. او رخساری زیبا و اندامی متناسب داشت که آثار دلیری و شجاعت در آن نمایان بود. از همان ابتدای تولدش، از شدت زیبایی و سیمای نورانی، به ماه بنی هاشم معروف گشت و این لقب که شایسته آن کودک مه جبین بود، همچنان برایش باقی ماند.


قامت بلند و جمال رعنا

سیره نویسان در مورد چهره زیبا، قامت بلند و چالاک و بازوهای ستبر عباس علیه السلام چنین نوشته اند: «کان عبّاس ابن امیرالمؤمنین رجلاً جمیلاً وسیماً یرکب الفرس المُطَهّم و رِجْلاهُ یَخُطّان فی الأرض؛ عبّاس پسر امیر مؤمنان علی علیه السلام مردی زیبا، خوش سیما و بلند قامت بود به طوری که وقتی بر اسب قوی و بلند سوار می شد، پاهایش در زمین کشیده می شد.

و در تعبیر دیگر آمده:

«وقتی سوار بر اسبهای قوی و چالاک می شد و پاهایش را بر رکاب می نهاد، زانوهایش به کنار گوش های اسب می رسید.»10 لذا امّ البنین علیهاالسلام از چشم زخم حسودان در مورد عباس علیه السلام هراس داشت و برای حفظ وی از گزند، به خدا پناه می برد.


رزم آوری

حضرت ابوالفضل علیه السلام سواری خوش سیما و تنومندی است که در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد و در تنومندی به گونه ای بود که چون بر قوی هیکل ترین اسبان می نشست، پاهایش بر زمین کشیده می شد. در قدرت و رزم آوری چونان شیر خشمگین بر لشکر کفر و الحاد می تاخت؛ به قدری تار و مارشان کرده بود که دیدن او، دل دشمن را به لرزه می انداخت. گروه گروه افراد با چهره هایی وحشت زده از پیش او می گریختند و دلاوران لشکر آن گروه نامسلمان، به تیغ شمشیرش، رو به جانب دوزخ می نهادند.


دانش ابوالفضل علیه السلام

از روزى که عباس چشم به جهان گشود، امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را در کنار خود دید و از سایه مهر و عطوفت و چشمه دانش و فضیلتشان برخوردار و سیراب شد.

حضرت ابوالفضل علیه السلام ، زورق نشین دریای بی کرانه ی معرفت بود. به سان ماه تابان از خورشید وجود پدر، نور می گرفت و با فراستی چشم گیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. علی علیه السلام درباره ی دانش اندوزی فرزند خود چنین می فرماید: «همانا فرزندم عباس، در کودکی علم آموخت و به سان فرزند کبوتر که از مادرش، آب و غذا می گیرد، معارف را از من فرا گرفت».


کرامت های ابوالفضل علیه السلام

عباس علیه السلام به برکت ایثار و فداکاری بی مانندش، قبله ی دل هاست. حرم ملکوتی اش، آرام بخش دل عاشقان است. مردم درمانده ای که از همه جا ناامید شده اند، به بارگاه او که تجلی گاه رحمت الهی است، روی می آورند و شاد و خوشحال بازمی گردند. آن خانه ای که هرگز به روی حاجت مندان بسته نمی شود، خانه ی عباس، بنده ی وارسته ی خداست.


شمایل

حضرت عباس علیه السلام ، آیتی از جمال و زیبایی بود. رخساره اش زیبا، اندامش متناسب و نیرومند بود و آثار دلیری و شجاعت را به خوبی نمایان می ساخت. راویان، او را خوب رو و زیبا وصف کرده و گفته اند که رشیدی اندام و قامت ایشان به حدی بود که بر اسب نیرومند و بزرگی می نشست، ولی در همان حال، پاهایش بر زمین، خط می انداخت.


جهاد با نفس

به راستی که حضرت عباس علیه السلام در ستیز با دشمن، سنگ تمام گذاشت. بدنش مجروح گشت، دست هایش قطع شد، عمود آهنین بر فرقش زدند و تیر به چشم و مشک آب او رسید. کشت و کشته شد. ولی جهاد با نفس او ارزش مندتر است؛ زیرا با لب تشنه، آب را تا نزدیک دهان آورد. آن گاه از لب تشنه ی برادر و کودکان تشنه اش یاد کرد و آب را بر روی شریعه ریخت. و همین نشان دهنده ی جهاد عباس علیه السلام با نفس خویش است.


قدرت و دلاوري جنگي

در یکى از روزهاى نبرد صفین، نوجوانى از سپاه على (ع) بیرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه هاى شجاعت و هیبت، هویدا بود. از سپاه شام کسى جرأت نکرد به میدان بیاید. معاویه، «ابن شعثا» را که مردى دلیر بود صدا کرد و گفت: به جنگ این جوان برو. آن شخص گفت: اى امیر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر مى دانند، چگونه فرمان مى دهى که به جنگ این نوجوان بروم؟ معاویه گفت: پس چه کنیم؟ ابن شعثا گفت: من هفت پسر دارم، یکى از آنان را مى فرستم تا او را بکشد. گفت: باشد. یکى از پسرانش را فرستاد، به دست این جوان کشته شد. دیگرى را فرستاد، او هم کشته شد. همه پسرانش یک به یک به نبرد این شیر سپاه على (ع) آمدند و او همه را از دم تیغ گذراند.

در نهایت، ابن شعثا خود به میدان آمد، در حالى که مى گفت: اى جوان، همه پسرانم را کشتى، به خدا پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. نبرد آغاز شد و ضرباتى میان آنان ردّ و بدل گشت. با یک ضربت کارىِ جوان، ابن شعثا به خاک افتاد و به پسرانش پیوست. همه حاضران شگفت زده شدند. امیرالمؤمنین او را نزد خود فرا خواند، نقاب از چهره اش کنار زد و پیشانى او را بوسه زد؛ او قمر بنى هاشم، عباس بن على (ع) بود.


تشکیل خانواده

آن سردار رشید چند سال پس از شهادت پدر در سن هجده سالگى با لُبابه، دختر عبد الله بن عباس ازدواج کرد. ابن عباس، راوى حدیث و مفسّر قرآن و شاگرد برجسته على (ع) بود. شخصیت معنوى و فکرى این بانو نیز در خانه این مفسّر شکل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از این ازدواج، دو فرزند به نام هاى «عبید الله» و «فضل» پدید آمد(5) که هر دو بعدها از عالمان بزرگ دین و مروّجان قرآن گشتند.


سیماى ماه گون

هم چهره عباس زیبا بود، هم اخلاق و روحیاتش. ظاهرش هم آیینه باطنش بود. سیماى تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان مى داد و در میان بنى هاشم، اباالفضل همچون ماه بود؛ از این رو او را «قمر بنى هاشم» مى گفتند.

زیبایى صورت و سیرت در او یک جا جمع بود. قامتى رشید و برافراشته، عضلاتى قوى و بازوانى توانا و چهره اى نمکین و دوست داشتنى داشت.

شجاعت و سلحشورى را از پدر به ارث برده بود و در کرامت و بزرگوارى و عزّت نفس و جاذبه سیما و رفتار، یادگارى از همه عظمت ها و جاذبه هاى بنى هاشم بود. علامت سجود در پیشانى اش، از تهجّد و عبادت او در برابر «الله» حکایت مى کرد.


القاب اباالفضل (ع)

القاب زیباى حضرت عباس را همچون آیینه اى مى یابیم که هر کدام، جلوه اى از روح زیبا و فضایل او را نشان مى دهد.

نامش «عباس» بود، شیرآسا حمله مى کرد و دلیر بود و در میدان هاى نبرد، ترس در دل دشمن مى ریخت و فریادهاى حماسى اش، لرزه بر اندام حریفان مى افکند.

کُنیه اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این دلیل که فضل، نام پسرش بود و هم به این دلیل که در واقع، فضل و نیکى، زاده او و پرورده دست کریمش بود.

او را «ابوالقربه» (پدر مشک) هم مى گفتند، به دلیل مشک آبى که به دوش مى گرفت و از کودکى میان بنى هاشم سقّایى مى کرد.

«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود، به خصوص در سفر کربلا، ساقى کاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمه هاى ابا عبدالله (ع) بود.

لقب دیگرش «قمر بنى هاشم» بود، در میان بنى هاشم وهمچو ماه مى درخشید.

با عنوان «باب الحوائج» هم مشهور است. آستان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسل به آن حضرت، برآورنده نیاز محتاجان. هم در حال حیات، درِ رحمت و بابِ حاجت بود و مردم حتى اگر با حسین (ع) کارى داشتند از راه عباس وارد مى شدند، هم پس از شهادت به کسانى که به نام مبارکش متوسّل شوند، عنایت خاص دارد و خداوند به پاسِ ایثار و شهادت او، حاجت حاجت مندان را بر آورده مى کند.

او به «علم دار» و «سپه دار» هم معروف است. وى فرمانده نظامى نیروهاى حق در رکاب امام حسین (ع) بود و خود سید الشهدا او را با عنوانِ «صاحب لوا» خطاب کرد که نقش علم دارى اوست.

«عبد صالح» لقب دیگرى است که در زیارت نامه او به چشم مى خورد.

«مواسى» از لقب هاى دیگر اوست و به مواسات و از خود گذشتگى اش در راه برادرش امام حسین (ع) اشاره دارد.

براى عباس بن على (ع) شانزده لقب شمرده اند(9) که هر یک، جلوه اى از روح بلند و عظمت او را نشان مى دهد.


کُنیه های ماه هاشمی

معروف ترین کنیه حضرت عباس علیه السلام ، ابوالفضل است. این کنیه از فضیلت های بی شمار او در عرصه های مختلف زندگانی خبر می دهد که هر یک، آینه ای شفاف و روشنگر از ویژگی های ارزشمند اوست. تاریخ نگاران درباره علت نامیده شدن وی به ابوالفضل گفته اند که او دارای پسری به نام فضل بوده است. برخی دیگر بر این عقیده اند که چون سراسر زندگی آن حضرت سرشار از فضیلت بوده او را ابوالفضل، یعنی پدر فضیلت ها نامیده اند. «ابوالقاسم» کنیه دیگری است که جابربن عبداللّه انصاری در زیارت اربعین خطاب به حضرت عباس علیه السلام گفته است: السلام علیک یا اباالقاسم! سومین کنیه حضرت عباس علیه السلام ، «ابوالقِربَه» است که دلاوری و مردانگی در امواج پرتلاطم آن جلوه گر است و از شکافتن سینه سپاه دشمن در رسیدن به آب گوارای شریعه حکایت دارد تا کام تشنگان را سیراب سازد.


قمر بنی هاشم

حضرت عباس علیه السلام از زیبایی ویژه ای برخوردار بود و به دلیل سیمای سپید، سیرت زیبا و ملکوتی و قامت رعنا و رشیدش، او را ماه خاندان بنی هاشم می خواندند. همگان در مدح ابهت پرشکوه و سرافرازی عظمتش زبان می گشودند و چنین لقبی را برازنده وجود او می دانستند. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می نویسد: بدین لحاظ به حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم می گفتند که نور جمال و چهره مبارک او مانند ماه درخشان بود. نیز گفته اند وی را بدین دلیل قمر بنی هاشم نامیدند که از نظر فضیلت های نفسانی و جسمانی، انگشت نشان بوده است.


مظهر شجاعت و وفا

عباس از طرف مادر از قبیله رزم آوران بود، از طرف پدر هم روح على را در کالبد خویش داشت. هم شجاعت ذاتى داشت، هم شهامت موروثى، و بخشى هم زاییده ایمان به هدفش بود که او را شجاع مى ساخت.

صحنه عاشورا میدانى بود که شجاعت و وفاى عباس به نمایش گذاشته شود. او در همه عمر، یک لحظه از برادرش و امامش دست نکشید و از اطاعت و خدمت، کم نگذاشت. هیچ برادرى نسبت به برادرش مانند عباس نسبت به سیدالشهدا، با صداقت و ایثارگر و فداکار و مطیع و خاضع نبوده است. هرگز در برابر امام حسین (ع) از روى ادب نمى نشست مگر با اجازه، مثل یک غلام. حسین بن على (ع) را همواره با خطابِ «یا سیدى»، «یا ابا عبد الله» و «یا بن رسول الله» صدا مى کرد.(10)

عباس همه رشادت و توان خویش را وقف برادر کرده بود. در دل دشمنان رعبى انداخته بود که از نامش هم به خود مى لرزیدند. وفایش به حسین و فتوّت و جوان مردى اش نیز سایه امن و آسوده اى بود که گرفتاران و خائفان، در پناه آن احساس امنیت مى کردند.

او هم جوان مرد بود و کاردان، هم شجاع بود و با وفا، هم مؤدّب بود و مطیع فرمان مولا، هم متعبّد بود و اهل تهجّد. اینها بود که او را به منصب فرماندهى و علم دارى در کربلا رساند و توانست وفا و دلیرى خود را در آن روز به ظهور برساند.


شب تجلّى وفا

براى یاران ابا عبدالله (ع) شب عاشورا آخرین شب بود و فردایش روز فداکارى و حماسه آفرینى. در آن شب، امام حسین (ع) همه اصحاب را در خیمه اى گرد آورد. پس از حمد و ثناى الهى، با صدایى رسا، آنان را مخاطب قرار داد و از جنگ سخت فردا و انبوه دشمن و سرنوشت شهادت، سخن گفت و از این که هر کس بماند، شهید خواهد شد. از آنان خواست که هر کس مى خواهد برود، مانعى نیست.

نخستین کسى که برخاست و اعلام وفادارى نمود، عباس بود. دیگران هم پى در پى، سخنانى همان گونه بر زبان آوردند.

اصحاب امام به خیمه هاى خود رفتند و به آماده سازى سلاح خویش براى نبرد فردا و عبادت و تلاوت و نیایش پرداختند. اما عباس در این واپسین شب، مأموریت ویژه اى هم داشت. او چشمِ بیدار اردوگاه امام و حافظ خیمه ها بود. کسى جرأت نداشت به خیمه هاى اهل بیت نزدیک شود.


علمدار 

صبح عاشورا دو سپاه رو در روى هم قرار داشتند. حسین بن على (ع) یاران اندک خویش را که به صد نفر نمى رسیدند سازماندهى کرد. عَلَم را به دست پر توانِ برادرش اباالفضل سپرد و خود و بنى هاشم در قلب سپاه قرار گرفتند.

آتش جنگ افروخته شد و ابتدا به صورت نبرد تن به تن. از طرفین، دلیر مردانى قدم در میدان مى گذاشتند و مى جنگیدند.

عباس بن على (ع) عَلَم بر دوش، فرماندهى مى کرد و از بامداد عاشورا تا لحظه شهادت، یک نفس آرام نداشت.


حماسه ساحل فرات

سردار تنها و بى لشکر، وقتى دید برادران و برادرزادگان و اصحابِ با وفا و مخلص امام بر ریگ زار تفتیده کربلا بر خاک آرمیده اند، شوق پیوستن به آنان در درونش التهابى پدید آورد و او را به حضور امام حسین (ع) کشاند تا اجازه میدان و رخصتِ نبرد نهایى را بگیرد.

امام اجازه نداد و فرمود: «انت صاحب لوائى؛ تو پرچم دار منى»؛ یعنى اگر تو به میدان روى و کشته شوى، پرچم اردوى حسینى فرو خواهد افتاد.

اما عباس براى جهاد و شهادت، با اصرار از امام رخصت میدان طلبید و گفت: از این منافقان دلم به تنگ آمده است، مى خواهم انتقام خویش را از آنان بستانم.

امام به عباس فرمود: حال که مى خواهى بروى، پس آبى براى این کودکان تشنه فراهم کن، آن گاه این تو و این میدان.

عباس سوار بر اسب شد، مشکى بر دوش انداخت و شمشیر بر گرفت و به سمت فرات تاخت و چنان حمله کرد که حلقه محاصره را از هم درید و خود را به آب رساند. مشک را پر از آب کرد تا این مایه حیات و طراوت را به خیمه هاى بى آب و افسرده و لب هاى خشکیده برساند.

سینه اش از عطش مى سوخت. دست عباس رفت تا کفى از آب بردارد و بنوشد، اما به یاد لب هاى تشنه امام حسین و کودکان عطشان افتاد و آب را بر فرات ریخت.

مشک بر دوش، راه خیمه ها را در پیش گرفت، اما نگهبانان شطّ فرات، راه را بر او بستند. عباس چاره اى جز نبرد با آنان نداشت. جنگى سخت میان سقّاى کربلا و آن فرومایگان در گرفت. هیچ کس به تنهایى جرأت رویارو شدن با او را نداشت، از هر طرف بر او حمله آوردند و عباس شمشیر مى زد و راه مى گشود و پیش مى آمد. اما در این گیر و دار، تیغى که بر دست او فرود آمد، دست راست او را قطع کرد. با دست دیگر به نبرد ادامه داد و این گونه رجز خواند:

«به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کردید، من تا ابد از دینِ خود حمایت مى کنم و از امام راستینى که یقینى صادق دارد و فرزند پیامبر پاک و امین است.»

عباس، در حالى که شمشیر را به دست چپ گرفته بود، به پیکار خویش ادامه داد، اما یکى از نیروهاى دشمن به نام «حکیم بن طُفیل» که پشت درختى کمین کرده بود، ضربتى بر دست چپ او فرود آورد و آن دست هم از کار افتاد. اما عباس نه از تکاپو افتاد و نه امیدش را از دست داد و این گونه رجز خواند:

«اى نفس، از کافران نترس! تو را بشارت باد به رحمت پروردگار، همراه پیامبر برگزیده خدا... .»

از آن پس، تیرى هم به مشک خورد و آب مشک، همراه امید عباس بر خاک ریخت.

تیرى بر سینه عباس فرود آمد. یک نفر هم از این فرصت استفاده کرده، گرزى آهنین بر سر آن حضرت فرود آورد و لحظه اى بعد، عباس رشید از فراز اسب بر زمین افتاد و در پى ضربات مهاجمان به شهادت رسید، در حالى که 34 سال از عمرش مى گذشت.


شفاعت امت پیغمبر در قیامت با دستان قمر بنی هاشم

عظمت حضرت اباالفضل بر هیچ کس پوشیده نیست اما این روایت به گونه ای از بزرگی این شه زاده در ذهن مجسم می کند که همه ما را به این وجود مقدس  متمایل میکند و عشق او را در دل ما می اندازد:
در رستاخیز اکبر، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جناب امیرالمؤمنین می گویند:
یاعلی، به فاطمه علیها السلام بگو که برای شفاعت و نجات امت من در فزغ اکبر، چه تدبیری دارد؟
حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام به بی بی فاطمه زهرا علیها السلام آن پیغام را ابلاغ می کنند؛ و آن بانو می فرمایند: ( یا امیرالمؤمنین علیه السلام، کفانا لاجل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنی العباس)
« ای امیرالمؤمنین، برای ما در مقام شفاعت، دو دست بریده پسرم عباس بسنده و کافی است.»

یا اباالفضل قیامت ما را در همین دنیا برسان ما را از حجاب های اکبر اعمالمان نجات بده و شفاعت زیبایت را در همین دنیا نصیبمان کن و مزه لذت بخش مرگ و برزخ و قیامت را در همین جا نصیبمان کن که تو را باب حاجات آفریدند و ما را مخزن حاجات ...


زیارت گاه عشق

دو روز پس از آن حادثه، پیکر مطهّر سقّاى کربلا، عباس بن على (ع) توسط گروهى از طایفه بنى اسد در کنار نهر علقمه به خاک سپرده شد. امام سجاد (ع) که خود را براى دفن پیکر شهدا به کربلا رسانده بود، بدن هاى مطهّر امام حسین و عباس (علیهما السلام) را درون قبر گذاشت.

مرقد حضرت عباس در کربلا همواره مورد توجه شیفتگان حق بوده است و زائرانش با خضوع و خشوع و ادب، با چشمى اشک بار و با احترام به مقام والا و جاى گاه رفیع این اسوه وفا و فتوّت، آن را زیارت کرده و مى کنند.


 

سامان امیری بازدید : 238 سه شنبه 21 شهریور 1391 نظرات (1)
ملائکه عذاب و خازنان جهنم (مدثر/31) «ماموران دوزخ را فقط از فرشتگان قرار دادیم و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم تا اهال کتاب یقین کنند و بر ایمان مومنان بیافزایند و اهل کتاب و مومنان تردید به خود راه ندهند و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظوری دارد؟! آری خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست.» تعداد ملائکه عذاب علیها تسعة عشر.( مدثر/30) ماموران جهنم، 19 نفر هستند. علت اینکه عدد 19 را گفته و نه بیشتر و نه کمتر برای این است که در کتابهای یهود و نصاری تعداد ماموران جهنم 19 نفر آمده، قران هم این عدد را بکار برده تا مشرکان با دیدن این عدد به قرآن، ایمان بیاورند. و لذا در همین آیات هم فرموده که: ما بیان این عدد را مایه آزمایش کفار و مشرکان قرار دادیم. تعداد اصلی ماموران دوزخ را غیر از خدا کسی نمی داند. بعضی هم گفته اند که: عدد19 بدین جهت است که آخرین عدد آحاد،9 است و اولین عدد کثیر هم 10 است. لذات خداوند آخرین و بزرگترین عدد و کوچکترین عدد کثیر را آورده که معنایش تعداد زیاد است. بعضی از مفسرین هم گفته اند که: 19 نفر، سران و بزرگان ملائکه عذابند اما، ماموران پایین تر را خدا می داند چند نفرند. این دو معنا هر دو با آیه 31 سوره مدثر سازگار است که گفته تعداد آنان را خدا می داند. شکل و شمایل و عملکرد ملائکه عذاب « ان جهنم کانت مرصادا»( نبا/21) جهنم در کمین گنهکاران است. بعضی گفته اند: مراد این است که ملائکه عذاب در کمین اینان هستند تا به دستورات الهی عمل کنند. علیها ملائکة غلاط شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یومرون(تحریم/6) بر آتش جهنم مامورانی از ملائکه گمارده شده اند که خیلی خشن و سخت گیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را که فرمان داده شده اند به طوری که کامل اجرا می نمایند. ملائکه عذاب و مخصوصا خازن و مالک جهنم را خداوند از غیظ و غضب و خشم خودش آفریده که خیلی بدترکیب و بد قیافه و خشن و خیلی بد اخلاق هستند و از چشمانشان برق می جهد و از دهانشان آتش بیرون می آید و هرگز خنده بر لبنشان نقش نمی بندد و هرگز شوخی نمی کنند. پیامبر اکرم وقتی در معراج از جهنم بازدید می کرد با دیدن خازن جهنم از او ترسید. ملائکه عذاب منتظر دستور الهی هستند تا اهل عذاب را به اشد عذاب برسانند. هر چه اهل عذاب خواهش و التماس می کنند که ازخداوندبخواهید مقداری عذاب ما را تخفیف دهد؛ می گویند: ما نمی خواهیم و اجازه چنین در خواستی را هم نداریم خودتان بخواهید. « قدرت فرشتگان عذاب به قدری زیاد است که هر کدام از آنان قدرت بلند کردن هفتاد هزار نفر را دارند که بلند می کنند و به طرف جهنم پرتاب می نمایند. و در دست هر یک گرزی آهنین و آتشین است تا بر سر اهل عذاب بکوبند.» (اقتباس از باب النار بحار، ج8) ملائکه عذاب در پاسخ به دستور خداوند برای عذاب اهل جهنم که فرموده: حدوده فغلوه ثم الجحیم صلوة ثم فی سلیلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه( الحاقه/ 30-32) هفتاد هزار ملک حرکت می کنند و اهل آتش را با غل و زنجیری که طولش 70 ذراع است بسته به طرف جهنم می کشند. و در بعضی از روایات است که: اینان از عذاب کردن اهل آتش لذت می برند؛ چون هم اطاعت از خداوند است و هم اذیت دشمنان خدا. خازن و مالک جهنم امام باقر علیه السلام می فرماید:« هنگامی که پیامبر اکرم به معراج رفت به هیچ آفریده ای از آفریدگان خداوند نمی گذشت مگر اینکه با لطف و سرور و خوش رویی با آن حضرت بر خورد می کردند، تا اینکه به آفریده ای برخورد کرد التفات و توجهی به حضرت نکرد و چیزی نگفت. پیامبر او را بسیار عبوس و چهره درهم کشیده یافت. به جبرئیل گفت: من تا کنون به هیچ مخلوق برخورد نکرده ام مگر اینکه با خوش رویی و ملاطفت و شاید با من برخورد کرده جز این، این کیست؟ جبرئیل گفت: این مالک و خازن جهنم است، خداوند او را چنین آفریده است. (امالی صدوق، ص357) در روایت دیگری چنین نقل شده: «پیامبر اکرم فرمودند. به ملکی از ملائکه رسیدم که بزرگتر از او ندیده بودم اما خیلی کریه المنظر و بد چهره و غضب لود بود به جبرئیل گفتم: ای جبرئیل! این کیست که من از او ترسیدم؟ جبرئیل گفت: حق داری از او بترسی همه ما از او می ترسیم، این کالک و خازن جهنم است که هرگز نخندیده است و از آن روز که خداوند او را متولی جهنم کرده هر روز غیظ و غضب و خشم او بر دشمنان خدا و اهل معصیت زیادتر می شود تا اینکه خداوند به وسیله او از دشمنان خدا و اهل معصیت انتقام میگیرد. اگر بنا بود او به روی احدی بخندد به روی تو می خندید اما نمی خندد.» (بحار،ج8، باب النار؛ کفایة الموحدین، مبحث جهنم.)

تعداد صفحات : 14

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 140
  • کل نظرات : 201
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 65
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 428
  • بازدید کلی : 48,683